کمالو مجید
, شبهای سکوت تنهایی
, نوشتم جمله ای قصار برای فهم و دانایی
, ای انسان
, بزرگ باش و متین
, من باتو خواهم بود
,در این دشت پر آشوبم
, بخوان همراه خروس سحر
, نگاه وا مانده از ترس بی خود بودن
خدا را بین در آب روان در برگ در سایه
بلند شو خرقه بیانداز
پوستین چاک و نعلین پاره کن
سوی جانان پر گشا و پرواز کن
خدا با ما یار بود و یاور گشت
دایره دوار با ما همساز گشت